اگر تو بخواهی همه چیز میشود
میشود زمستان را بهار کرد
می توان فاصله بین هم را پل کرد
می توان اشک را را پنهان کرد
اصلاْ با تو اشکی وجود ندارد
با تو است که میتوان این راه را رفت
با تو میتوان این راه را به سرانجام رساند
با تو میتوان تا جایی رفت
که دیگر نباشد جایی
آه اگر تو باشی من هم معنی میگیرم
اگر تو نباشی من پرواز میکنم به آسمان
اگر تو باشی خار ها ی این بیابان گل می شوند
اگر تو باشی باهم ابرها را تجربه میکنیم
اگر با هم باشیم جهان زیبا میشود
دلت می آید این همه زیبایی را از دست بدهی
می آیم
به امید تمام شدن این تاریکی و سرما ...
نمیدانی چه شبهایی را زیر باران
به انتظارت نشستم تا بیایی
ولی همه آنها فدای یک نگاه تو که
به من عاشق امید زندگی میدهد
و به آینده ای که در آن به تو فکر میکنم
امید می دهد اگر من امید را از
دست بدهم تو را هم از دست میدهم
پس امید را نیز از من نگیر
در ماه اردیبهشت دختری زیبا مثل پریهای آسمانی که من اسم شو روشنایی میگذارم بدنیا آمد بعد از گذشت۱۵سال سرنوشت تاریکی من و رو شنایی اون باعث شد من
تاریکی
باشم...
در ماه اردیبهشت دختری زیبا مثل پریهای آسمانی که من اسم شوروشنایی میگذارم بدنیا آمد ها لابعد از گذشت۱۵ سال سرنوشت تاریکی من و رو شنایی اون
بهم گره خورده ولی اون نفهمید که من دو ستش دارم براش میمیرم .ولی ها لابعداز سه سال منو هنوز
تو تاریکی رها کارده وبه من کمک نمی کونه ...
تاریکی